حكایت عبدالله جعفر
از عبدالله بن جعفر- رضی الله عنه- منقول است
كه روزی عزیمت سفر كرده بود و در نخلستان
قوی فرودآمده بود غلام سیاهی نگهبان آن بود.
دید كه سه قرص نان به جهت قوت وی آوردند.
سگی آنجا حاضر شد. غلام یك قرص را پیش
سگ انداخت , بخورد. دیگری را بینداخت, آن را
نیز بخورد. پس دیگری را هم به وی انداخت, آن
را هم بخورد. عبدالله- رضی الله عنه- از وی پرسید
كه هرروز قوت تو چیست؟ گفت: این كه دیدی.
فرمود كه چرا بر نفس خود ایثار نكردی؟ گفت:ا
ین در این زمین غریب است؛ چنین گمان مى برم
كه از مسافتی دورآمده است و گرسنه است
نخواستم كه آن را گرسنه بگذارم. پس گفت:
امروز چه خواهی خورد؟ گفت روزه خواهم داشت.
عبدالله رضی الله عنه- با خود گفت: همه خلق مرا
در سخاوت ملامت كنند و این غلام از من سخی تر است.
آن غلام و نخلستان را و هرچه در آنجا بود همه را بخرید.
پس غلام را آزاد كرد و آنها را به وی بخشید
"لطفابه گروه یاران خراسانی بپیوندید"
https://t.me/joinchat/AgHf1UEiG0g0BBjJ-3ZOsw
*baghdasht1.blogfa.com
* barrud.rasekhoonblog.com
#کاشمر#کوهسرخ #کریز #خراسان رضوی
احمداسماعیلی کریزی/خراسان/کاشمر
-
- ahmad_esmaeili_50
اینستاگرام